التماست کردم نگذاری بروم
تو خندیدی و من گریستم
انقدر که در اشک چشمانم غرق شدم !
تو رفتنم را باور نمی کردی
و حالا من شاعری در سرزمینی دور هستم که کسی زبان واژگانم را نمی فهمد
در فکر آنم که به زبان تازه ای بیندیشم
اندیشه ی نو همیشه زندگی بخش بوده است.
مریم یکرنگی
گیل یار ...
برچسب : نویسنده : dgilyar1 بازدید : 119