دست از سرم بر نمی دارد
مدام حول سرم پرسه می زند
سرگیجه می گیرم از این همه خیال هولناک
از تنهایی
از تو که امانم نمی دهی و مدام اصرار می کنی
خیال می کنی ، می شود دوباره پرواز کرد؟
من می خندم به آن خیالهای بی پدرت
که رویاهای مرا بی مادر کرد
حالا چیزی نمانده جز تلی از خاکستر
آن را برای باد می گذارم
***********
مادر که رفت من گریستم
گل سرخ خانه هم گریست
شمعدانی ها هم گریستند
به نشانی احترام توهم گریستی
من اشتباه کردم
ما همدرد بودیم عزیزم
همراهی کار ما نبود
گیل یار ...برچسب : نویسنده : dgilyar1 بازدید : 212