عشق

ساخت وبلاگ

سبکبالم مثل پر کاهی در دستان باد

 وقتی نوازش مهربانش مرا می رقصاند

روزهای زیادی بر من گذشته است

 گاه در تنهایی ، گاه در میان جمع

همیشه در جستجوی جفت خویش بودم

به قول دوستمان سینه ای داشتم شرحه شرحه از فراق

 و درد اشتیاق امان را بریده بود

 نه دستی که نوازشگر گیسوانم باشد...

نه سینه ای ستبرکه پناهگاه  تنهاییم گردد

روزهای زیادی بر من گذشته است .

 روزهای بیقراری

و حالا من روحی سبکبالم

 من می دانم عشق در وزش نسیم بهاری لابه به لای برنج زارها هنوز زنده است

 وقتی زنان روستایی با پاهای فرو رفته در گل و لای برنج زارها هنوز زیباترین آوازهای محلی را برای یارشان سرمی دهند

 من دریافته ام عشق در دستان پینه بسته زنی بود که مرا زایید

 و چه خوش آهنگ است وقتی پرندگان رمیده از قفس سرود آزادی می خوانند!

 روزهای زیادی تصورم از عشق بی رحمانه بود .

شبهای زیادی را در حسرت عشق گریسته ام !

 حال آنکه عشق حفره ای در قلب و ذهن من نبود

باوری بود در جانم

 و اعتقادی که باید ایمان بیاوریم

 به دستهایمان

 دنیا به مهربانی یک دست زنده است!

مریم یکرنگی

گیل یار ...
ما را در سایت گیل یار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgilyar1 بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 0:29