کودکی بازیگوش باد بادکی می خواست.
دختری جوان درهجوم وحشی باد سرمست و رها می رقصید.
زن، دستی برای نوازش آرزو می کرد.
شاعری دیوانه در جستجوی واژه ها می دوید.
و زنی دیگر دغدغه نان را در سبدی هر روز با خود به اداره می برد.!
مادری برای دختر نداشته اش لالایی می خواند.
و دیگری چشم به راهی مردی بود که هرگز نیامد.
زنان زیادی در درون من هیاهومی کنند و من به این می اندیشم که آیا توهمه این زنان دوست خواهی داشت!
مریم یکرنگی
گیل یار ...برچسب : نویسنده : dgilyar1 بازدید : 120