کمی بنشین

ساخت وبلاگ

بعد از مدت ها  من و شعر آشتی کردیم و این شد.

امشب برایت حرف ها دارم کمی بنشین

بغضی نهفته در صدا دارم کمی بنشین

 این پا و آن پا می کنی شاید نمی دانی

 آخر دلی بس مبتلا دارم کمی بنشین

 این شکوه را هم گوش کن این رسم مردی نیست

 من هم خداوندی خدا دارم کمی بنشین

هر چند می دانم به جانم بی وفایی تو

 دل از همه جز تو رها دارم کمی بنشین

  دیر است می دانم که باید رفت، می فهمم

 در سینه قلبی مبتلا دارم کمی بنشین

 این آخرین دیدار را دیوانه با من باش

 نگفته هایی در خفا دارم کمی بنشین.

شعر از مریم یکرنگی 

گیل یار ...
ما را در سایت گیل یار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgilyar1 بازدید : 113 تاريخ : جمعه 14 تير 1398 ساعت: 1:12